چرا ایرج طهماسب ممنوع الکار شد

ایرج طهماسب با انتشار مطلبی تردید همه را برانگیخت

به گزارش ورنداز :

ایرج طهماسب با انتشار مطلبی تردید همه را برانگیخت

ماجرای عجیب آقای مجری تبدیل به حاشیه شده است.

استوری جدید ایرج طهماسب که عکس خودش با عروسک کلاه قرمزی است.

او نوشت: «وقتی عاشق چیزی، شخصی یا کاری هستید، بدانید که می‌توان آن را از شما گرفت.» ایرج طهماسب با انتشار دو عکس از خود در کنار عروسک‌های «کلاه قرمزی» و «کودک» در متنی کنایه‌آمیز نوشت: وقتی چیزی، کسی یا چیزی را دوست داری، بدان که می‌توان آن را از تو گرفت.

این ماجرا تحریم این هنرمند محبوب را تشدید کرد.

را

ایرج طهماسب صداپیشه، کارگردان، مجری و خالق شخصیت های عروسکی محبوب است. از آثار مهم او می توان به کلاه قرمزی، مدرسه موش ها و مهمانی اشاره کرد.

به گزارش ایلنا، امیر قدری برای اولین بار گفت: امشب آخرین جلسه از اولین جلسه از مجموعه نشست های «چه بر سر سینمای ایران آمد» و در آینده نزدیک قسمت دوم مستند در چهار قسمت «چه شد» است. برای سینمای ایران اتفاق افتاده است؟ سینمای ایران که مربوط به دوره تولید است پخش می شود، تا به حال به سینمای دهه 60 نگاه کرده ایم؛ دهه ای که شخصا نگاه انتقادی به آن داشتم، اما فریدون جیرانی یک رمانتیک استثنایی داشت.

وی ادامه می دهد: من شخصاً در دهه 60 فیلمساز نبودم و حتی بعد از آن با دوستانی آشنا شدم که در آن زمان در سمت هایی بودند، بنابراین بحث شخصی وجود ندارد. من به عنوان یک علاقه‌مند به فیلم و تماشاگر، همیشه احساس می‌کردم که نگاه تئوریک محدودکننده‌ای بر تاریخ روشنفکری سینمای ایران حاکم است که بین فیلم‌های متفکرانه، تکنیکی و ژانرهای بالا و پایین مرزی کشیده است. این که تصور می کرد این شاهکار را قشر خاصی از فیلمسازان بر اساس مدل های مختلف ساخته اند، در حالی که تاریخ سینما اینطور نبوده است. ما در دو طرف مرز فیلم های مبتذل زیادی داریم.

مجری برنامه گفت: مشکل من با دهه 60 این است که این تفکر محدودکننده و حذفی که همیشه سعی می کردم روی کاغذ با آن مبارزه کنم، قدرت داشت. قدرت تفنگ و این فکر که شاید نیت خیری هم داشته باشد به دنبال حذف سایر اشکال سینما بود. تصور می کنم اگر فیلم های فریدون جیرانی در دهه 60 ساخته می شد یا توقیف می شد یا بدون مجوز. البته این را هم می توان فیلمی سطح پایین دانست. من هنوز فکر می کنم که ایده های دهه 60 اساس همه تفکرات است.

قدری خاطرنشان کرد: به نظرم لازم است بگویم از آنجایی که در آن شب ها در بین مهمانان فیلمنامه نویس نداشتیم و فیلمنامه نویس مغز فیلمنامه محسوب می شود و بسیار مهم است که بدانیم داستان این گروه چیست؟ از مهدی سجادچی دعوت کردیم امشب مهمان ما باشد. همچنین باید از شهرام میراب اقدم برای کارگردانی مستند «چه بر سر سینمای ایران آمد» تشکر کنم.

برخی پرسیده اند چرا باید مردم به چیزی مانند سینما علاقه مند شوند؟

سپس مهدی سجادچی فیلمنامه نویس گفت: سینمای ایران بعد از انقلاب شروع شد. اگر مشکلی وجود دارد نوعی اختلال اجتماعی است که مختص کشور ما نیست. سینمای ایران بعد از انقلاب شکست خورد زیرا با سبک زندگی کسانی که رهبران انقلاب بودند فاصله داشت. سینما دو جنبه مشکوک را ارائه کرد. اولاً، زنان و مردان در اتاقی حضور دارند که چراغ‌ها خاموش است. در حقیقت معنی این چیست؟ این اتفاق خطرناک تلقی می شد و اتفاقات دیگری هم در اطراف سینما رخ داد، یعنی چه طبقاتی به سینما می روند و اساسا نمی توان آنها را کنترل کرد. سینما حداقل یک چیز خارجی و غربی بود و اگر می خواستیم خیلی مهربان باشیم فقط شبهاتی در دل ما ایجاد می شد و گرنه دنبال رفع آنها می رفتیم.

وی ادامه می دهد: از نظر مبانی عقیدتی، هر چیزی که از یاد خدا غفلت کند، نوعی مضحکه محسوب می شود. برخی پرسیده اند چرا باید مردم به چیزی مانند سینما علاقه مند شوند؟ مردم باید به خدا و زندگی خود مشغول باشند.

قدری یادآور شد: البته جریان روشنفکری تفریح ​​را حرام می دانست.

سجاده چی خاطرنشان کرد: همین طور است. این چیزها یا از سبک زندگی سرچشمه می گیرد یا از ایدئولوژی. اصولا اینطور نیست که عده ای دور هم بنشینند و توطئه فکر کنند. بدبینی نسبت به سینما از ابتدا وجود داشته و در آینده نیز وجود خواهد داشت. این مختص کشور ما نیست. بسیاری از مردم فکر می کنند که سینما و تلویزیون دولت ها را تشویق می کنند تا توده ها را تشویق کنند. بسیاری از روشنفکران در سراسر جهان حتی تلفن همراه ندارند. شکستن پنجره سینما و ایجاد ترس برای فیلمی که از سوی نهادهای قانونی و دولتی مجاز است برای ما قابل درک نیست. ما با دولتی روبرو بودیم که همه چیز برایش جدید بود. اگر سینما می خواست کمی از رصد دور شود و دغدغه های نگران ترین مردم را کم کند و همچنان بتواند وجود داشته باشد، باید با این فکر عمل می کرد.

وی در پاسخ به این سوال قدری که آیا سینمای اسلامی تعریفی دارد؟ واقعیت این است که در دهه 60 ابزار دشواری برای قضاوت ایجاد شد. یادم هست در سال 66 یا 67 وقتی با آقای بهشتی آشنا شدم وانمود کردم که آدم متفکری هستم چون می دانستم او مرا دوست دارد و دوستم دارد. سینما در دوران سخت دهه 60 راهی برای دیده شدن و جلوه گری در چشم دولتمردان یافت به گونه ای که مشکلاتش کمرنگ و پابرجا بود. سپس دوستان آنها را فراموش کردند و مضطرب و دچار توهم شدند. یعنی ما معتقدیم دوره ای که برای گذار تعیین کرده ایم همین است. البته این تجربیات کشورهای تحت حاکمیت ایدئولوژی ها (به رهبری اتحاد جماهیر شوروی) بود که بیشترین تأثیر را داشت.

این فیلمنامه نویس تصریح می کند: در آن زمان 2 کمپ تعریف شده بود; سوسیالیسم و ​​سرمایه داری. ما مسلمانان می خواستیم چیزی پیدا کنیم که نه سوسیالیسم باشد و نه سرمایه داری، اما در نهایت مدل سوسیالیسم به رهبران نزدیک بود.

در دهه 60 مدیران سینما از ترس گروه های فشار به سینماگران فشار آوردند!

در ادامه این نشست سیدضیا هاشمی گفت: آقای مخملباف کتابی به نام «هنر اسلامی» نوشت که مرحوم غلامحسین ساعدی بر اساس آن نمایشنامه «اتللو در سرزمین عجایب» را نوشت و این اثر در آمریکا روی صحنه رفت. از نگاه آقای مخملباف در آن زمان هنر اسلامی چنین چیزی بود و افراطی بود. سینمای اسلامی تعریفی داشت اما نه جدی، بلکه متأثر از جامعه و انقلاب بود.

وی ادامه داد: واقعیت این است که این اتفاق در حوزه هنری ادامه پیدا نکرد و با فاصله کمی به سراغ آثاری رفتیم که عموم مردم هم دوست دارند مانند فیلم «بایکوت» که با نگاه ایدئولوژیک ساخته شد. . دیدن. «توجیه» که اولین اثر در این حوزه بود، همان نگاه ایدئولوژیک آقای مخملباف را داشت. کاری که روشنفکران آن را قبول نداشتند، اما مردم به شدت از آن استقبال کردند، «سفیر» سپس «توبه نصوح» بود. استقبال از این فیلم ها هم عالی بود، حتی اگر نمی تواند سینمای مردمی باشد، اما همان اتوبوس سینما بود که در موردش صحبت کردم و تماشاگرانی را به سینما آورد که هرگز سینما را از مساجد و محله ها نشناختند. .

بخونیدش:  چرا وقتی به دیوار تکیه میدهیم واژگون نمی شویم

این سینماگر با اشاره به اینکه مدیریت در دهه 60 از ترس گروه فشار به فیلمسازان فشار می آورد گفت: در آن زمان پارادوکس ها زیاد بود. مثلاً رفتارشان با حجاب که در آینده دیدیم هم اعتقادشان نبود. بنابراین آنها دیدگاه خاصی از مسئله تولید داشتند. ضمناً با تراشیدن سر جمشید هاشم پور به شدت مخالف بودند، آن را جرم می دانستند که به این معنی بود که هیچکس به سراغ او نرود. البته ابزارهای مدیریتی خوبی داشتند اما ما موفق به تولید نشدیم و در نهایت 50 اثر ساختیم. اگرچه نمی‌خواهم بگویم که ما باید تأثیر بیشتری می‌دادیم، اما می‌خواهم بگویم که محاسبه نشده است.

دهه 60 برای من یک دهه ظلم است…

مهدی فخیم زاده فیلمساز و بازیگر پیشکسوت سینما درباره روند تولید فیلم در دهه 60 گفت: دهه 60 برای من دهه ظلم است. سینما طبیعتاً می توانست مسیر خودش را طی کند، اما انقلاب باعث شد بخشی از سینما از خودش کنار بکشد. بسیاری از بازیگران زن ممنوع الخروج نشدند، اما تنها ماندند. مردانی که در دهه 1960 مسئولیت سینما را بر عهده گرفتند، دو کار انجام دادند. توقیفی که تا قبل از انقلاب نشنیده بودیم و طبقه بندی که به نظر من هر دو به منزله کنترل سینما بود تا کسی صدایش را بلند نکند. در امر نهی مشخص بود که قوه قضائیه بر قوه مجریه غلبه کرده است و دوستان هم این را می دانستند اما آنقدر سرشان شلوغ بود که نمی خواستند وارد بازی شوند.

وی می افزاید: در مورد بحث طبقه بندی هم باید بگویم که فیلم هر لحظه و به هر دلیلی ممکن بود پس گرفته شود. فیلم خواستگاری را عمدا ساختم و حالا بعد از سال ها حاضر نیستم حتی یک اکران از آن را ببینم. من فیلم را به سبک آنها ساختم و رتبه “B” را گرفت. فراموش نکنیم که سینما هم مثل سیاست محل اختلاف و مثل رنگین کمان است. از طرفی در سینمایی که 100 فیلم دارد، می توان 10 فیلم خوب پیدا کرد، اما در سینمایی که 20 فیلم دارد، 2 فیلم خوب پیدا نمی شود، بنابراین کمیت و کیفیت به هم مرتبط هستند. امروز هم هر وقت اسم طبقه بندی را می آوریم بدنم می لرزد چون ظلم به سینماست.

قادری درباره رده بندی فیلم ها تصریح کرد: مهم این است که بدانیم چه کسانی تصمیم می گیرند به آثار امتیاز دهند؟ چه کسی معیار در هنر را تعیین می کند؟ این طبقه بندی در یک تفکر لنگر انداخته و این تفکر همچنان در سینما باقی مانده است که اگر تقویت شود می تواند سرنوشت سینمادوستان و سینماگران را تحت تاثیر قرار دهد.

فخیم زاده توضیح داد: دوستان فیلمی ساختند که در درجه C شکست خورد. برای فیلم «الف» کاری از دستشان برنمی آمد و تماشاگر هم نیامد، اما ۵ هفته کارگردان را مجبور کردند که سالن خالی فیلم را ادامه دهد. دوستان یک ساز کارگردانی «الف» و کارگردانی «ج» ساختند. ایده «سی» باعث شد عده‌ای سینما را ترک کنند، اما من قیافه‌ام را سفت کردم و ایستادم چون این ایده را از ریشه قبول نداشتم و معتقد بودم که مردها عموما اهل سینما نیستند. سال اولی که به کار نمره دادند، تنها من گفتم اشتباه و فاجعه است.

سجادچی در ادامه با اشاره به اینکه شیطان سازی یک دوره کاری اشتباه است، خاطرنشان کرد: من یکی از منتقدان سیاست دهه 60 هستم و به نظرم مشکلات زیادی وجود داشت و نباید این فکر زنده می ماند و به دنبال خود بود. اما شاید بتوان گفت که صحبت از فشاری که بر سینمای دهه 60 وارد شد اشتباه است، ما یک نظام سیاسی مشکوک و نگران مقوله فرهنگ، تئاتر، کتاب و… داشتیم. هر چیزی که توجه مردم و توده مردم را به خود جلب می کرد، طبیعتاً با حساسیت بیشتری همراه بود.

قادری درباره این مشکل گفت: البته معتقدم این مشکل ربطی به شبهه ندارد. این ایده‌ای است که به دهه 1940 بازمی‌گردد. این ایده فقط درباره شک به حاکمیت نیست، بلکه در مورد محدود کردن تفکر است. از سوی دیگر، سیستم گروه فشار گاهی برای پیشبرد سیاست ها اغراق شده است.

سپس هاشمی با تاکید بر اینکه ظلم آقای فخیم زاده بسیار زیاد بود، گفت: این افراد قدرت کامل داشتند. میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت، قدرت کامل را به دوستان داده بود. آقای خاتمی وزیر ارشاد پشت سر مدیران وقت بود و دوستان هر کاری می خواستند کردند. این جنایات واقعی بود. یادم هست در سال 63 یا 64 که از این مشکل در حوزه هنری عصبانی بودیم، به نخست وزیر رفتیم و به او گفتیم فیلم می سازیم اما دیگر مجوز نمی گیریم. حوزه هنری آن زمان آنقدر قدرتمند نبود و حتی فیلم های زیادی تولید نمی کرد، اما ما جوانان داوطلب بودیم. دوستان کارهایی را انجام دادند که به آن اعتقاد نداشتند، اما مجبور بودند برای بقای خود این کار را انجام دهند. در حال حاضر به نظر می رسد ممنوعیت ها زیاد است و دلایل سیاسی دارد، اما مدلی که ما در آن زمان داشتیم عجیب بود و مصادیق امروزی به اندازه حذف زمان اهمیت ندارد.

در سال 62 به دنبال تبدیل سینما به مسجد بودند!

ادامه جلسه به سخنرانی فریدون جیرانی اختصاص داشت که اظهار داشت: دهه 60 یکنواخت نیست. سال های 60 تا 62 بحران سیاسی ایران است، در دهه 60 حزب جمهوری اسلامی منفجر می شود و رئیس جمهور و نخست وزیر در انفجار شهید می شوند. در سال 1961 بنی صدر از سمت خود برکنار شد و اختلافات درون نیروهای سنتی افزایش یافت. سپس دو گروه فکری در جمهوری اسلامی شکل گرفت، گروه فوق العاده محافظه کار و گروه نزدیک به رایکال های سنتی و بعدها به ترتیب به راست و چپ گرایش پیدا کردند.

وی ادامه می دهد: در سال 62 فکری به وجود آمد که می گفت سینما باید مسجد شود. آقای رخ صفت و رضا تهرانی نمایندگان روشنفکران مسلمانی بودند که بعدها از عرصه هنر به کیهان رفتند و کیهان فرهنگی را راه اندازی کردند. همان اواخر سال 61 آقای خاتمی آمد و به گفته آقای بهشتی از ایشان خواست دستیاری سینما شود. آقای بهشتی می گوید اگر بهتر از من هست دعوتش کنید بعداً آقای انور معرفی می شود. آقای بهشتی به همراه بازیگران حرفه ای سینما از جمله مهدی فخیم زاده، داودنژاد و سیروس الوند نسل جدید سینمای ایران را راه اندازی می کنند. البته دوستان دیگری هم در این مسیر هستند.

بخونیدش:  چرا به کمیته امداد عیدی ندادند

جیرانی خاطرنشان کرد: فکر توقیف فیلم های خارجی که مانع رشد سینما شده و همچنین پیچیدگی هایی را به همراه داشته است، از دل قشر حرفه ای سینمای ایران می آید. سپس آقایان بهشتی و انور هزینه ها را کاهش دادند و انحصار واردات فیلم خارجی را از انجمن واردکنندگان گرفتند. ناگفته نماند که انجمن واردکنندگان بعد از انقلاب به هم خورد، نیروهای جوان به ساختمان آلومینیوم آمدند و بدون سوختن آثار را به شکلی خاص ویرایش و پخش کردند. حتی پایان یک فیلم خارجی را سر یک فیلم دیگر گذاشتند. در آن زمان در مقاله ای که در مجله سینما منتشر شد، درباره سینمای خارجی در ایران نوشتم و اشاره کردم که دوبله و گویندگی در حال تغییر است.

وی افزود: آقای انور ورود فیلم های خارجی را بر عهده گرفت و سینما را با 63 تا 62 سالن راه اندازی کرد. دوستان فکر می کنند بین 62 تا 64 سالگی راه اندازی سینما اشکالی ندارد. اینجا نسل سوم وارد سینما می شود. از دل دانشکده هنرهای دراماتیک، دانشکده هنرهای زیبا و قلب سینمای آزاد که چهره شاخص آن کیانوش عیاری با «تنوره دی» و رخشان بنی اعتماد است. نسلی متاثر از سینمای روشنفکری دهه 40، بعد اتفاقی افتاد، فیلمی در مرکز پرورش آن زمان به نام “دونده” فیلمبرداری شد، به خارج از کشور رفت، جایزه گرفت و مدیریت دهه 60 را متوجه نوع دیگری از فیلم کرد که می توانست جایزه بگیرد. در جای دیگر ایجاد سینما با ایده دیگری آمیخته شد که بنیاد سینمایی فارابی بخش بین المللی را ایجاد کرد و بعدها این بخش در اواخر دهه 60 بسیار قدرتمند و تعیین کننده شد.

ماجرای ورود فیلم های روشنفکری به جشنواره پنجم چه بود؟

این سینماگر گفت: در سال 64 چند فیلم مانند «مدائیان»، «تانور دو» و… بیرون آمد، گفت: فکر می کنم بهرام بیضایی در «مداییان» ایفای نقش کرده است. در «مداییان» شخصیت یک زن راه رفتن به نام «رضوانه» را داشتیم و قبل از آن فیلم «گل های داوودی» با زنی به نام «عصمت» اکران شد و معتقدم پروانه معصومی با نگرش شخصی خود شخصیت را در اجرا تغییر داد. اینها در تفکر سینما و مدیریت تاثیر گذاشته است. سپس داریوش مهرجویی «اجاره نشین ها» را کار کرد و «ناخدای خورشید» در اواخر سال 64 به پایان رسید و این سمت نیز در عرصه هنر دستخوش تغییراتی بود. در واقع از مخملبافی که «استیازه»، «توبه نصوح» و… را کارگردانی کرد، تبدیل به «بایکوت» شد که یک فیلم اکشن بود که فکر می‌کنم تحت تأثیر فرج حیدری بود و بیشتر درباره‌اش فیلم ساخت. حتی اگر داستان به خودی خود مخملی باشد.

جیرانی ادامه می دهد: در جشنواره پنجم شاهد ورود چند فیلم روشنفکری هستیم. فیلم «گزارش قتل» با یک شخصیت زن محوری برای اولین بار در جشنواره نمایش داده می شود. چیزی که قبلا نداشتیم «ثریا» در فیلم «گزارش یک قتل» با اجرای هما روستا در تفکر آقای بهشتی و دیگران تأثیر دارد. اواخر سال 65 آقای بهشتی در مصاحبه بسیار مفصلی با مجله فیلم اعلام کردند که سینما را راه اندازی کرده ایم و می خواهیم به سمت کیفیت حرکت کنیم. از اواخر سال 1965، تفکر درجه بندی شده ظهور کرد که در ابتدا «الف»، «ب»، «ج» و «د» بود.

وی یادآور شد: فیلم‌های درجه‌بندی «الف» و «ب» در سینماها اکران می‌شد، در حالی که فیلم‌های درجه «ج» محدود بودند و فیلم‌های درجه «د» اصلاً در سینما اکران نشدند. بسیاری از فیلم ها “D” دریافت کردند. در این رتبه بندی سینمای تجاری ایران امتیاز پایینی را کسب می کند و اولین تفاوت ها آغاز می شود. تا جایی که یادم می آید امتیاز فیلم های «اجاره نشین ها»، «کاپیتان خورشید» که از نظر من فیلم بسیار زیبایی است، «طلسم» و «گزارش قتل» «الف» بوده و فیلم هایی که دارند. با سرمایه‌گذاری بخش خصوصی به دست آمدند و در رتبه‌بندی «B» و «C» قرار گرفتند. در پایان سال 65 اولین بذر اختلاف را کاشتیم.

فروش بالای «تاراج» باعث شد ایرج قدری توقیف شود!

جیرانی در ادامه با بیان اینکه کسانی که در بنیاد سینمایی فارابی کار می کردند جزو روشنفکران دینی محسوب می شدند، گفت: در سال 1364 گراسیاس پرسترویکا در شوروی تأسیس شد و در آنجا بود که اولین ترجمه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن منتشر شد. پوپر مورد توجه قرار گرفت. در این زمان مهمترین مطالبی منتشر شد که انقلابی در روشنفکری دینی ایجاد کرد. همه اینها در سالهای 65-66 که شاهد تحولات عجیبی بودیم بر دوستان ما تأثیر گذاشت. در همان زمان بهرام بیضایی و مسعود. کیمیایی آثاری خلق کرد که قهرمان آن یک زن است، پیش از آن مهدی فخیم زاده در «میرات من جنون» نماینده یک زن بود، اما چون این اثر در زمانی که حجاب آزاد بود تولید شد، عملاً در سال 60 اکران نشد و بعد از انقلاب

وی خاطرنشان کرد: در حوزه هنر هم با تغییرات عجیبی مواجه هستیم، یعنی آقای مخملباف کم کم از «بایکوت» به «دستفروشی» می رسد و مصاحبه می کند و می گوید «حلبی آباها هنوز هست!». حاصل این اتفاقات سال 67 تبدیل به فیلم‌های سیاسی قوی مانند «ازدواج خوبان» شد و دعوای اصلی از آنجا شروع شد و در اوایل سال 67، مجمع تهیه‌کنندگان صنعت سینمای ایران تأسیس شد و همه دست اندرکاران سینما دور هم جمع شدند. و نسل سوم را جذب کرد که تبدیل به کیانوش عیاری شد در واقع همه فکرها در کنار هم قرار می گیرند.

این سینماگر خاطرنشان کرد: آقای انور بارها گفت که «ما با سینمای تفنان و بازاری مخالف بودیم و فکر می کنیم سینما مبتذل است و باید سینمای متفکرانه را شروع کنیم». از زمان رهبری سال 65، سینمای متفکر در ایران رو به رشد است، اما سینمای صنعتی ایران به دلیل نگاه نادرست به قصه گویی در سینما رو به نابودی است. مثلا وقتی فیلم «تاراج» به فروش رفت، دوستانی ناغنیر و ایرج قادری توقیف شدند. ناگفته نماند که ایرج قدری زمانی که علی لاریجانی وزیر ارشاد شد، ممنوع الکار شد.

«جایی که خانه دوست است» نمونه بارز اندیشه روشنفکری دینی در اواسط دهه 1960 است.

جیرانی خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران را نام ببریم، بین سال های 65 تا 71 ساخته شده اند، رشد سینمای صنعتی ایران نیز متوقف شد، اما بعدها می بینیم که آقای فخیم زاده «همسر» را کارگردانی می کند. زمان علی لاریجانی دوره مدیریت دهه 1960 متناقض است. ما از یک سو با آنچه سینما می نامیم مواجه هستیم. “دندان های مار”، “هامون”. جریان اصلی آقای بهشتی این بود که «خانه دوست کجاست»، او در یک جلسه خصوصی به عباس کیارستمی گفت که خودش فیلم را بسازد. در حالی که قرار بود فرهاد شیبانی کارگردانی کند.

بخونیدش:  چرا در هر کشور یک زبان رسمی وجود دارد

وی با بیان اینکه آقای بهشتی در مصاحبه اخیر خود با روزنامه شرق دقیقا بر «خانه دوست کجاست» تاکید کرد و گفت با این فیلم متوجه شدم سینمای انسان چیست و گفت: «خانه دوست کجاست» روشن است. و نمونه بارز تفکر روشنفکری دینی، این در اواسط دهه 60 است. زنها در این جامعه آزاد. مردها هم می‌توانند زن باشند و هم معشوقه باشند اما زن اینجا آزاد «باید به مردم به گونه‌ای نگاه کنیم که در حال تغییرند». این جمله از مقالات بسط و تئوریک آقای سروش بیرون می‌آید.

مخاطب خرج این سینما را نمی‌دهد!

در ادامه نشست، سجاد نوروزی، کارشناس و سینما در تحلیل خود از مضایقه سینما در سال‌های پس از انقلاب اظهار کرد: آن چیزی که من به عنوا در دهه 60 متولد شده‌ام به نظر می‌رسد این است که از سینمای انقلابی به عنوان یک کیست. از نظم‌های مدنی و فرهنگی نهادهای جانبی مردم و انقلابیون تندرو مورد حمله قرار می‌گیرند و سینماها را آتش می‌زدند. بعد از انقلاب تا حدی شاید منطقی باشد سینما نماد پهلوی و نظم مدنی گذشته شناخته شده بود. اما چه چیزی غیرمنطقی است؟ به نظر من حلقه مفقوده این مباحث و انشعاباتی است که از سندیکا بیرون آمد تا تحولات دهه 60 و 70 که فیلم «بازمانده» به غیرسمی توقیف می‌شود و «از کرخه تا راین» که سر آن جنجال و بعد از ورود به رهبری مشکلش حل می‌شود. باقی «مخاطب» است یعنی چیزی به عنوان مخاطب وجود ندارد و تنها توده‌ای متراکم و غیرمشخص است.

وی ادامه داد: شما ببینید 80 میلیون قطعه بلیت در سال 65 تا 66 در سینمای ایران جمعیت کشور 35 میلیون نفر بود. در حال حاضر اگر فیلمی 6 میلیون مخاطب داشته باشد، جای ذوق دارد. اساسا چرا این اتفاق افتاده است و ما مخاطبی را که به سینما معنا می‌دهید، در نظر نمی‌گیریم؟ آن چیزی که من از دهه 60 متوجه میشوم این است که در برخی از مسایل چرخ را دوباره انتخاب کردند. مسائلی که در ادوار مختلف بعد از انقلاب قابل مشاهده است.

مدیر پردیس سینمایی آزادی با تاکید بر اینکه اساسا جعل عناوین خاص یا اختراع مجدد چرخ نه تنها مختص وزارت ارشاد نبوده بلکه در دسته بندی های مختلفی رخ داده است، گفت: در این لحظه وجود دارد. یک جریان جدی در سینما؛ اینکه دوستان با کمترین هزینه فیلمی کم هزینه تولید کنند و بعد به دنبال سود باشند، بدون توجه به مخاطب، در واقع مخاطب برای این سینما پولی نمی دهد. سینمای ایران از سال 50 تا 1402 حلقه مفقوده پرسش عموم مردم است، چه روشنفکر و چه رادیکال، توده ای متراکم و بی شکل است که نظری ندارد و خود را ایده آل تصور نمی کند.

نوروزی خاطرنشان کرد: ژانر مذهبی در سیاست های اجرا شده از سال 60 مورد توجه قرار نگرفت و با نادیده گرفتن مخاطب، تنوع ژانرهای سینما را از بین بردیم. این یک خطر جدی امروز است: سینمای ایران به دو ژانر کمدی و غیر کمدی تقلیل یافته است، اولی می فروشد و همه به دنبال تولید آثاری در این ژانر هستند. حافظه تاریخی درازمدت که برای ما بی معنی است و احتمالاً با اشاره به حافظه تاریخی کوتاه مدت، به یاد نمی آوریم که «متری شش و نیم»، «سر قرمز» و «شبی که ماه کامل شد» تقریباً 100 میلیارد تومان با بلیت 20 هزار تومان فروخته شد. مخاطب سال 98 کجاست؟ این را هم فراموش نکنیم که در سال 1998، 9 فیلم بیش از 10 میلیارد فروش داشته اند که 6 فیلم بدون احتساب کمدی. امیدوارم روزی بفهمیم که سینما با مردم زندگی می کند.

قدری خاطرنشان کرد: بزرگترین مشکل این است که حق با مشتری را باور نمی کنیم و مردم را توده ای نادان می دانیم. این امر به طور کلی در مورد ایدئولوژی ها صادق است. اتفاقی که افتاده این است که ما هنوز مخاطب را توده ای بی شکل می دانیم در حالی که مخاطب سینما با نیامدن سینما را لاغرتر و لاغرتر می کند. ما به جایی نرسیده‌ایم که این عموم دیگر توده‌ای بی‌شکل نباشند و بتوانند تک تک را انتخاب کنند، نتیجه آن چیزی است که امروز شاهد آن هستیم. هر زمان که صنعت سینما قوی بوده است، ما فرم های مناسبی از سینما داشته ایم.

حافظه تاریخی بخش سینما نیاز به بازسازی دارد

سجادچی در پایان با بیان اینکه به نظر می رسد ارزش استفاده درست از مبانی اجتماعی که از غرب آورده ایم را بهتر می توان درک کرد و مطرح کرد: نه تنها سینما، بلکه بسیاری از مظاهر تمدن غرب جدی گرفته نمی شود. معنای کلمه “شخص” نیز از جای دیگری آمده است، اگرچه برخی از مردم آن را باور ندارند. انگار هویت ما در هاله ای از ابهام بود و سینما از این گذار آسیب زیادی دیده بود.

هاشمی در پایان سخنان خود با اشاره به اینکه آقای مخملباف فیلمنامه «بایکوت» را در سال 57 نوشته بود، تصریح کرد: نام اصلی اثر «مریم و واله» بود که مخملباف برای تحقق آن به بسیاری از دوستان پیشنهاد داده بود. . بعدها مصطفی رخصافت و رضا تهرانی او را به عرصه هنر جذب کردند و «توجیه» در سال 60 ساخته شد. علاوه بر این، فیلم دیگری ساخت که هیچکس از آن خبر ندارد. «شکار شکارچی» که پوچ ترین اثر محمودباف است!

فریدون جیرانی در جمع بندی سخنان خود خاطرنشان کرد: قبل از انقلاب سه کشور خارج از غرب سینما داشتند. مصر، ترکیه و ایران. سینمای مصر شبیه سینمای فارسی ایران و سینمای ترکیه شبیه سینمای فارسی ایران بود. در کشورهای خاورمیانه، صنعت فیلم اصلاً به اندازه ایتالیا و انگلیس نیست. مصر بعدها تغییر کرد، مانند ترکیه که سینمای تجاری آن دستخوش دگرگونی شد. بخشی از سینمای روشنفکری ما متاثر از سینمای مصر و سپس هند است. صنعت سینما در کشوری مانند ایران اصلاً مانند غرب وجود ندارد.

مهدی مسعودشاهی که عصر امروز به عنوان میهمان در این نشست حضور داشت، پس از این نشست اظهار داشت: حافظه تاریخی ما در عرصه فرهنگ و هنر به ویژه سینما باید احیا شود. در جلسه امشب دوستان درباره سینمای اسلامی گفتند: باید بگویم بعد از انقلاب هیچکس اعلام نکرد ما سینمای اسلامی می خواهیم. اساساً وجود نداشت. یادم می آید روزی بهرام بیضایی بعد از ساخت فیلم «مسافران» با کتابی در دست نزد من آمد و از آن انتقاد کرد و بعد از این ماجرا گفت «کسی که این کتاب را نوشته نه اسلام می شناسد و نه سینما». او فیلم «روز واقعه» را ساخت و تنها فیلمی است که در پروانه ساختش نوشته شده: «آقای بیضایی خودت را بساز».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا