چرا باید یک سری آدم ها رو مقدس بدانیم
در طول تاریخ پرتلاطم تکامل خود در این سیاره، انسان تا حد زیادی با کمک علم و فلسفه توانست اسرار وجود خود و جهان را باز کند. انسان دیگر موجودی نیست که از طبیعت بترسد. ادیان از سنین کم و بیش چهار هزار ساله در طول این تاریخ با انسان همراه بوده و به شیوه خود انسان ترسیده را پناه داده و بایدها و نبایدهای زندگی را در این دنیا تجویز کرده اند.
اما آیا نهاد دین هنوز برای مردم امروز مؤثر است؟ دین در عصر علم و فناوری که دلایل علمی دارد که برای پدیده های طبیعی قابل اثبات یا رد است، چه نیازی دارد؟ در جهانی که در آتش تعصب می سوزد، دین که در طول تاریخ خود جنگ و تعصب داشته است، چه نقشی دارد؟ در یک جمله آیا دین هنوز در زندگی ما مفید است؟
این هفته در تابو، پذیرای دو پژوهشگر فلسفه و دین هستیم. سروش دباغ و زهیر باقری نژاد پرست هستند و ما هم همین موضوع را مطرح می کنیم.
اگر به سیر تحول و تکامل دین در تاریخ نگاه کنیم، می بینیم که دین به نوعی با افشای اسرار و پاسخگویی به پرسش های بشر در مورد خود و جهان همراه بوده است. سوال این است که امروزه در جهان چه نیازی به دین وجود دارد که علم تا حد زیادی آن را حل کرده است؟ دین در این دنیا برای چیست؟
سروش دباغ: پیشنهاد میشود سؤال شما در مورد استفاده یا عدم استفاده از دین در دنیای منازعه را میتوان به چند شکل مطرح کرد. زمانی بود که همانطور که شما اشاره کردید و جامعه شناسان خاصی مانند وبر اشاره کرده اند، جهان تبدیل به دنیای ابهام زدایی شد و بر خلاف گذشته، خدا و معنویت از در و دیوار جهان نمی بارد و ما با دنیایی روبرو هستیم که علم و فناوری چهره دیگری را نشان می دهد. درسته. اگر نگاهی به دوران رنسانس داشته باشیم، با ظهور علوم و فلسفه های جدید، تصویر دیگری از جهان به ما ارائه شده است.
در عین حال این سوالی که شما مطرح کردید حداقل به دو صورت قابل پاسخگویی است. آیا لحظه ای وجود دارد که از دیدگاه روانشناختی، تعجب کنید که آیا علیرغم اینکه جهان ابهام زدایی شده است، دین هنوز هم نیازهای بشری خاص را برآورده می کند؟ آیا این ممکن است درد و رنج او را کاهش دهد؟ سؤال دیگر این است که با هجمه ها و سؤالاتی که افرادی مانند فروید یا داروین یا مارکس یا فویرباخ به دین شما در دنیای جدید کرده اند; آیا دین ارزش شناختی دارد و دل را می دزدد یا خیر؟
به نظر من پاسخ سوال اول مثبت است. به این معنا که علیرغم پیشرفت دریای علم، تکنولوژی و فلسفه، هنوز می توان افرادی را یافت که دنیایشان در این دنیای ابهام زدایی شده همچنان اسرارآمیز است و دین هنوز برای آنها منبع معناست. یک دیدگاه کارکردگرا به ما می گوید که دین هنوز در دنیای جدید کارکردی دارد. ظاهراً افراد زیادی متعلق به فرهنگ ها و جوامع مختلف هستند که از دین به عنوان مخزنی برای معنا بخشیدن به زندگی خود در دل این دنیای ابهام زدایی شده قرن بیست و یکم استفاده می کنند. در خاورمیانه به این صورت، در اروپا به این صورت و در آمریکا به این صورت. البته تعداد کسانی که به خدا ایمان ندارند کم نیست. اما اینطور نیست که دین نتوانسته به زندگی معنا ببخشد و از دردهای روحی مردم بکاهد.
در مورد سوال دوم بستگی به این دارد که از چه کسی بپرسید. ببینید، در عصر حاضر، من هنوز فکر میکنم چه فیلسوف و چه جامعهشناس، افرادی هستند که در حوزه علوم تجربی کار میکنند و معتقدند که میتوان از فضای مقدس دفاع کرد و یک روایت معقول.
به همین دلیل، من فکر می کنم تصویر کلی به ما می گوید که علیرغم این واقعیت که تعداد افراد مذهبی در دنیای جدید کاهش یافته است، و با تفاسیر یا ایده هایی که توسط افرادی مانند داروین، فروید و مارکس ارائه می شود، می توان دریافت که دینداران به تعداد قابل توجهی کاهش یافته اند، اما این امر ضروری است. این طور نیست که مرحله بحث های فلسفی، جامعه شناختی و علمی در مورد دین کاملاً خالی بوده باشد و ما دیگر نمی توانیم این را از دیندارانی که امروزه به ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) معتقدند و به ادیان شرقی معتقدند بدانیم. . .
خب، آقای دباغ معتقد است که دین در دنیای امروز هم اثرگذار است. آقای باقری یک نژادپرست است! آیا قصد دارید به این سوال پاسخ دهید؟
ظهیر باقری، خیر اندیش: وقتی از پیشرفت علمی صحبت می کنیم، عمدتاً منظور علوم طبیعی است و علوم طبیعی به ما کمک کرده تا جهان طبیعی را درک کنیم. ما در واقع درک بسیار دقیقتر و بهتری از جهان طبیعی خود نسبت به مردم مذهبی داریم که قرنها پیش میزیستند.
بخش هایی از ادیان وجود دارند که ادعاهایی در مورد جهان طبیعی داشته اند. مثلاً این ادعا که خورشید به دور زمین می چرخد یا اینکه تنوع گونه های جانوری محصول خلقت مستقیم و جداگانه خداوند است. اینها زیر سوال رفتند. برخی از متدینین دین خود را با این تحولات علمی آشتی داده اند و برخی متدینین هنوز مقاومت دارند. اما آنچه برای افراد مذهبی اهمیت ویژه ای دارد، جهان طبیعی نیست، می گویند ستارگان، سیارات و مکانیسم های بیولوژیکی.
دین به پرسش های هستی شناختی اساسی و بسیار پیچیده پاسخ های بسیار ساده و قابل فهمی می دهد که می تواند برای ما اضطراب زا و ترسناک باشد. مثلاً از کجا آمده ایم، کجا خواهیم رفت، چرا در این دنیا هستیم و در این دنیا چه کنیم؟ عقل و علم در واقع این مسائل را با ظرافت و عمق بیشتری به ما نشان می دهد، البته این عمق و ظرافت نمی تواند خیلی ها را آرام کند و دین می تواند این نقش را برای آنها ایفا کند.
زمانی بود که مردم معتقد بودند که جهان بسیار کوچک است، زمین مرکز جهان است و در واقع جهان برای آزمایش انسان ها ساخته شده است. خوب، این تصویر بسیار بحث برانگیز است. اکنون می دانیم که جهان بسیار بزرگتر و قدیمی تر از تصور است و معقول به نظر نمی رسد که دنیایی به این بزرگی ایجاد شده باشد تا در سیاره ای کوچک در منظومه شمسی که خود چیز کوچکی است، یک انسان متولد شود و سپس نیز در حال آزمایش است. خب این تصویر بسیار ساده است و نوعی معنای هستی شناختی را برای انسان شبیه سازی می کند. من فکر می کنم که در زمان ما این تصویر دینی مهم به شکلی بسیار جدی توسط علم به چالش کشیده شده است.
فلسفه این یقین [که در دین وجود دارد] را ندارد. در علم هم همینطور است. در علم همیشه تئوری های رقیب وجود داشته است و اینطور نیست که مثلاً بخواهیم فکر کنیم شخصیتی وجود دارد که مثلاً به ما می گوید چه کار کنیم و به عنوان منبع و مرجع غیرقابل انکار در نظر گرفته شود و ایمان.
جدای از آن، میخواهم بگویم که دین در واقع پدیدهای است که بر خلاف آنچه ممکن است تصور شود، هنوز ابعاد ناشناخته زیادی دارد. علت شکلگیری و مهمتر از آن ماندگاری آن، ماندگاری آن در زندگی انسان است. اینها سوالاتی است که هنوز پاسخ قانع کننده ای برای آنها نداریم. این سؤال کلی این است که آیا ما ماهیت دینی داریم یا نه؟ این یک سوال بسیار پیچیده است که فکر نمیکنم پاسخی برای آن وجود داشته باشد، اما فقط به این دلیل که چیزی در طبیعت ماست به این معنی نیست که درست است. اگرچه مثلاً یکی از ویژگی های همه جوامع بشری مردسالاری بوده است، اما هیچکس نمی تواند به این نتیجه برسد که مردسالاری یک نیاز بشری است.
آقای تانر! آقای باقری تایپیست در بحث های خود از زندگی سخت دین و این که دین با وجود همه هجمه های علم و فلسفه و همه تحولات تاریخ بشر به آن هنوز وجود دارد صحبت کرد. عده ای می گویند که مثلاً در فلسفه و علم همیشه با شبهه و امر جعلی روبرو هستیم، اما دین با قاطعیت و حتی با اختیار و البته به زبان ساده تکلیف را تعیین می کند و چون ماده انکارناپذیر است، این ترس از انسانیت نیست. دانستن اینکه در این دنیا چه باید کرد آیا این می تواند یکی از دلایل سختی زندگی دین باشد؟
دباغ: به نظر من این توضیحی که شما دادید توضیح کامل یا به اصطلاح کامل نیست، به این معنا که البته برای بعضی ها دنیا خیلی منظم است و معلوم است از کجا آمده ایم، از کجا آمده ایم. می تواند و باید برود اینها را می توان مذهبی متعارف نامید. اما اگر از این طیف عبور کنید و وارد سبک دیگری از دینداری، در میان عرفا و روحانیون شوید، متدین، متکلم و فیلسوف می شوید و با دغدغه ها و گرفتاری های هستی مواجه می شوید که از این بابت حتی می توان همین را مشاهده کرد. در میان غیر مذهبی ها یعنی دنیای بعضی از متدینین خیلی خیلی زیاده و اون محدوده امنی که شما گفتید مثل بعضی مذهبی ها نیست. دنیای آنها وسیع است. درک آنها از مبدأ جهان با درک بسیاری از دینداران متعارف متفاوت است.
در مورد داستان، بسته به تعبیر شما، «سختی» دین که الان از آن استفاده نمی کنم – ویل دورانت هم گفته دین صد روح دارد – یکی از کارهای مهمی که دین انجام می دهد این است که یک نوع آشتی کیهانی یعنی با دین به زندگیت معنا می دهی. نوعی سازگاری و آشتی کیهانی و درمانده نشدن خود در این دنیا. یکی از مفاهیم مهم در فلسفه ارسطو تله است که در فارسی به آن هدف می گوییم. یعنی بینش غایی که پایان هستی را متصور است یا می توان گفت هستی روی پای خود می ایستد و کور و کر و وسیله نقلیه را نمی بیند و انسان را عاجز و درمانده نمی اندازد.
نکته دیگری که می خواستم بگویم این است که حالا علم و فلسفه را کنار بگذاریم. این یک احساس همبستگی ملی است و به زندگی معنا می بخشد و بحث فلسفه و علم نیست، اما ظاهراً این کافی نیست. در جای خودش خیلی چیز خوبی است، اما اگر قرار بود در عالم بشریت بار این چیزها بر دوش ما باشد، مردم به دین شما نمی آیند.
جناب باقری ما در حال بحث هستیم که آیا دین هنوز برای انسان مفید است یا خیر و در چنین بحثی نمی توان از جمله معروف مارکس که «دین افیون توده هاست» چشم پوشی کرد. چه چیزی می توانید به بحث ما در این مورد اضافه کنید؟
باقری تایپ فرست: ابتدا چند نکته را بگویم. اول از همه یکی دیگر از میهمانان برنامه اشاره کرد که همه مذهبی ها یکسان نیستند و بین آنها تنوع وجود دارد و این درست است اما ببینید آیا قرار است دین یکی از ویژگی های آن باشد ایمان و یقینی نیست که ما می دانیم. در ادیان، یعنی اگر قرار باشد دین مانند فلسفه به شکاکیت منجر شود و مانند علم منجر به عدم قطعیت شود، درک تمایز دین با سایر پدیده ها مشکل می شود و نکته دیگر این است که ما نه در دوراهی که مثلاً یا فکر کنیم طبیعت پایانی دارد، یا کور و کر هستیم نه، میتوانیم از طبیعت و حجم شگفتانگیز آن شگفت زده شویم، حس زیباییشناختی خود را تحریک کنیم و غیره. یعنی این نگاه افسرده که دنیا کور و کر است و باید به پوچی برسیم، ذاتی در پذیرش ناتمام بودن دنیا نیست.
در مورد ملیت هم که گفتند، بله درست است، ملیت هم حس تعلق می دهد، اما ایرانی بودن من به جهان بینی خاصی گره نمی خورد که مثلاً پیشرفت علمی بخواهد این نگاه به جهان را به چالش بکشد و از این طریق. ملیت من می خواهد به چالش کشیده شود و من دچار بحران معنا هستم.
در مورد اینکه آیا دین افیون توده هاست یا نه، آیا منظور این است که دین شایسته طبقه مستضعف است و مثلاً طبقه ظالمی در جامعه وجود دارد که از اعتقادات دینی استفاده می کند. این فقط یک نوع رابطه مذهبی است. وجود دارد، اما تنها نوع آن نیست. چون مواردی داشتیم که مثلاً دین به رهایی سیاسی منجر شد، نمونه معروف آن مارتین لوتر کینگ است. این است که تعابیر کلی مثل «دین افیون توده هاست» یا «دین نجات انسان» به نظر من صحیح نیست.
در صحبت های آقای دباغ هم نکته ای در مورد آشتی کیهانی وجود داشت. باز هم ممکن است بد نباشد توضیح بدهید. این آشتی کیهانی که عبارت بسیار بزرگی است بر اساس باورهای دینی درباره جهان و خلقت و همه اینها که علم رد کرده است، اساسا چگونه می تواند آشتی باشد؟ آشتی بر چه اساسی؟
باقری تایپ فرست: یک مشکل این است که بدانیم چه حقایقی در مورد دنیا داریم. خوب، با آنچه علم مدرن دارد، به ما می گوید که جهان بسیار پیچیده است، بسیار پیچیده تر از فهمی که در زمان ظهور ادیان مسلط بر جهان وجود داشت. چالشی که در اینجا انسان متدین با آن روبروست این است که اگر تصویری که دین از وجود و موقعیت انسان به ما می دهد مبتنی بر واقعیات باشد، می توان آشتی کیهانی او را جدی گرفت. در غیر این صورت باید بیاید و توضیح دهد که این آشتی بر چه اساسی و بر چه مکانیزمی استوار است.
جناب دباغ در ادامه بحث اگر پاسخی دارید به من بگویید و بد نیست نگاهی به رابطه اخلاق و دین بیندازید. بسیاری معتقدند که زندگی اخلاقی به معنای زندگی دینی است و این نتیجه منطقی این است که زندگی بدون دین تبدیل به زندگی غیراخلاقی می شود. دیدگاهی که مخالفان زیادی دارد. نطر شما چی هست؟
دباغ: وقتی از رابطه خود و احساس آشتی در دل دنیا صحبت می کنیم، البته ممکن است این تصویر از تصویر یک خدای متعارف یا از درک و درک اکثریت دینداران از امر متعالی دور باشد. و همه اینها در اردوی متدینین یعنی تفاهم است. عارف و فیلسوفی چون سهروردی یا مولانا یا عطار نیشابوری فرسنگ ها با دینداران والا و متعارف فاصله دارد. اما آنها همچنان به آشتی کیهانی اعتقاد دارند. درک آنها از خدا، پادشاهی نیست که بر فراز ابرها بنشیند و موجودی معین و محدود باشد، بلکه بر بی نهایت و بی رنگی و بی تعینی او متأسفند.
مدتی کسی با علم جدید و فلسفه جدید بیگانه است و از ساحل امن دین شما صحبت می کند. مثلا مادربزرگ مرحومم را مثال می زنم. خوب، او با فلسفه و علوم جدید ناآشنا بود، اما من در او امنیتی دیدم که من و شما می توانستیم تصور کنیم و در ساحل امن زندگی کنیم. اما میخواهم بگویم که در عین حال به این معنا نیست که اگر کسی با فلسفه و علوم جدید آشنا باشد، به هیچ وجه نمیتواند از ساحل امن صحبت کند. می توان عارفی مثل مولانا یا در دنیای جدید فیلسوف و متکلمی چون جان هیک را در نظر گرفت که تا زمان مرگش توفیق زیادی نزد او داشتم، دیدم متکلم و فیلسوفی درجه یک است که توسط او طرد شده است. کلیسا و چه کسی از دین مرسوم مسیحی دور است، اما امنیت، صلح و هماهنگی کیهانی را می توان در آن یافت.
در مورد آنچه در مورد دین و اخلاق گفتید، قضاوت من این است که اخلاق مستقل از دین است، یعنی اگر کسی بگوید خوب است راست بگوید خدا و پیامبر گفته یا نه. اخلاق سکولار بر این اساس است. البته به تعبیر جناب عبدالکریم سروش، در بین متدینین، عقیده اخلاق مبتنی بر پشتوانه دین است، یعنی اعمال اخلاقی از ایشان صادر می شود چون دین چنین گفته است و منبع عمل اخلاقی به نظر آنها دین است، یعنی خدا گفته راست بگو، راست می گوید، اگر خدا نگفته یا اهل دین نبود، شاید این اعمال اخلاقی به راحتی از او خارج نمی شد. در بین اهل دین، رزق و روزی ها با انگیزه های دینی می اندیشند و کارهای اخلاقی انجام می دهند، اما آیا این امر مانع از آن می شود که برخی افراد مستقل از دین به اخلاق فکر کنند؟ نه، این مانع آن نمی شود.
آیا چیزی هست که بخواهید در مورد اخلاق و دین خود اضافه کنید، آقای.
باقری، فرد خیرخواه: سقراط به ما آموخت که اخلاق مستقل از دین است. می گوید اگر بگوییم عملی خوب است چون خدا آن را دوست دارد، حرف تازه ای نگفته ایم، حرفمان را تکرار کرده ایم چون گفته ایم خدا آنچه را دوست دارد دوست دارد. پاسخی که باید بدهیم این است که چرا یک عمل خوب است. ادیانی که ما از آنها صحبت می کنیم قدمتی چهار هزار ساله دارند، اما مردم قبل از این ادیان اخلاق داشتند. اخلاق به معیارهایی اشاره دارد که ما رفتار خود را بر اساس آن تنظیم می کنیم. جدا از این، حتی خود ادیان هم وقتی می خواهند با مردم صحبت کنند و آنها را به دین دعوت کنند، بر اخلاق مشترکی که بین انسان ها وجود دارد تاکید می کنند و این باز نشان می دهد که اخلاق مقدم بر دین است.
و نکته آخر اینکه وقتی شما یک سری احکام و تفاسیر دینی را برای متدینین ارائه می کنید، صرفاً به دلیل عدم سازگاری با اخلاق، می گویند اینها قابل قبول نیست یا با دین سازگاری ندارد. یعنی مثلاً می گویید باید یک نفر را بکشید چون از نظر دین صحیح است، اینجا اخلاق است که ما را از این کار باز می دارد. یعنی شخصی بدون اینکه بداند رویه قضایی یا رویه قضایی چیست، عملاً با آن مخالفت می کند.
آقای دباغ در دقایق پایانی برنامه هستیم. بد نیست در پایان بحث به طور مختصر به رابطه تعصب و ادیان بپردازیم. به هر حال، در طول تاریخ، ادیان منشأ تعصبات، جنگ ها و حتی کشتارهای بسیاری بوده اند. دین در جهانی که سعی در رهایی از تعصب دارد چه نقشی دارد؟
دباغ: معنا بخشیدن به زندگی با وجود دستاوردهای علم و فلسفه اعم از علوم تجربی و علوم انسانی یکی از میراث های خوب ادیان است که به نظر می رسد در دنیای امروز همچنان به آن ارج گذاشته شود. در عین حال، بازخوانی پالوده و انتقادی دین که به مدارا اعتقادی ندارد، مانند آفاتی است که در تاریخ طولانی در پای درخت دین شکل گرفته است.
در عین حال به خاطر داشته باشید که تنها دین در تاریخ طولانی نیست که با تعصب آمیخته شده و آثار و نتایج منفی به بار آورده است. این پاراگراف واحد از جنگ های جهانی اول و دوم در قرن بیستم را مشاهده می کنید. فاشیسم و نازیسم که منشأ مذهبی نداشت، پنجاه میلیون نفر را کشت. تاریخچه تعصب ظاهراً محدود به دین نیست و در عالم بشریت، تعصب از انگیزه ها و زمینه های مختلف نشات می گیرد و بر همه ماست که در حوزه های مختلف چاره اندیشی کنیم. بنیادگرایی دینی که آمیخته با تعصب است و دین ستیزی که نوعی تعصب غیر دینی هم هست هر دو بد هستند. توجه نکردن به اینکه دین در زمان ما وجود دارد و کارکردی دارد نوعی جهل است.
آقای باقری نتیجه گیری شما را می شنویم.
باقری خوش قلب: معنای کیهانی تنها معنایی نیست که ما انسان ها با آن روبرو هستیم. من نیازی ندارم بدانم چرا دنیا خلق شده است، مثلاً برای دوست داشتن کسی که دوستش دارم، یا به قولی که به دوستی داده ام وفا کنم، یا در کنار دیگران با بی عدالتی مبارزه کنم، یا حتی مثلاً، برای تغذیه سگ گرسنه و بی خانمان، چنین انگیزه ها، ارزش ها و اهدافی که در زندگی انسانی ما وجود دارد، صرف نظر از اینکه دنیا چیست، چگونه خلق شده و هدفش چیست، می تواند به زندگی ما معنا بدهد.
فقط انسان بودن و داشتن فطرت انسانی برای یافتن معنا در زندگی کافی است، اما برای افرادی که در جوامع مذهبی زندگی می کنند، فرض کنیم دیگر نمی خواهند دین داشته باشند. در این صورت این افراد باید بدانند که نداشتن دین در زندگی آنها خلأ ایجاد می کند که باید آن را با چیزی پر کنند. انواع خاصی از فلسفه می تواند جایگزین خوبی برای ترک دین باشد. به عنوان مثال، اپیکوریسم یا رواقیگرایی از جمله فلسفههایی هستند که میتوانند در جنبه عملی زندگی به افراد کمک کنند.
ببینید دین در میان انبوه پدیده های رایج در زندگی اجتماعی ما تنها یک پدیده است. ما تنها در صورتی می توانیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا زندگی ما بدون دین بهتر یا بدتر می شود، اما تصور یا اعتقاد من این است که بدون جهل و خرافات جامعه بهتری خواهیم داشت و تا حدی که اگر دین در ترویج جهل و خرافات نقش دارد، طبیعتاً می تواند تأثیر منفی داشته باشد.
قبل از حضرت آدم (ع) قبل از حضرت آدم دلالت می کند.
امام صادق(ع) فرمودند: شاید شما گمان می کنید که خدای عزّ وجلّ غیر از شما هیچ بشر دیگری را نیافریده است. نه، چنین نیست بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخر آنها هستيد.[1]
همچنین امام باقر(ع) فرمودند: خدای عز وجل از روزی که زمین را آفرید عالم را در آن خلق کرد (و سپس منقرض کرد) که هیچ از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده و خدای تعالی همه آنها ازپوسته روی. زمین آفرید و نسلی دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را ب یافرید و ذریه را از او منشعب ساخت…[2]
همچنین از مفسرین در آیه مربوط به اعتراض فرشته ها به خلقت ا نسان، احتمال علم فرشته ها، از زمین ساکنات قبلی در سخنان گف ته اند:
«قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ[ مخلوقی پدید میآوری که تباهی کنند و خونها بری زند؟»
نمونه می نویسد: «بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگوی فرشتگ آن بخاطر آن بوده است که آدم اولین مخلوق روى نبود، بلكه پیش از او نی مخلوقات دگرى بودند كه به نزاع و خونریزى پرداختند سوء پیشینه آنها باعث بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل شد. آدم شد!»[3]
بنابراین از منظر دینی مسلم است که قبل از حضرت آدم (ع) انسان های دیگری بر روی کره زمین زندگی می کنند. اما درباره جزئیات زندگی آنها، باید دقت کنیم که این مسائل، یکی از مصادیق غیب است و ما به آن دسترسی نداریم. و نمی دانم همه جزئیات را کشف کنیم. و باید به همان مقداری که در روایات بیان شده است، بسنده کنیم. یکی از مصادیقی که در روایات درباره آن صحبت شده است، ننسسان است. که قبل از خلقت حضرت آدم (ع) نسل آن ها نابود می شود.
علی (ع) می فرمایند: وقتى كه خداى اراده كرد كه خلقتى را به قدرت خود بسازد، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها برداشت و به ملائكه رسید. فرمود: به زمین بنگرید و اهل آن از جنّ و انس را ببینید، پس و قتی که نگاه کردند و اعمال معصیت آمیز را دیدند، بر ایشان بسیار د شوار بود، آن وقت گفتند: پروردگارا تو عزیز و قادری و اینها خلق ضعیف تو. تو زندگى مىكنند ولى تو را نافرمانى و معصيت مىكنم و تو از آنها انتقام مىگيرى، وقتى كه پروردگار سخن آنان را مىشنيد ف رامود: من مىخواهم در زمين جانشى دهم كه حجت من در زمين تو منزّهى است. این خلیفه در زمین موجود را بیافرینی که همان طور که جنّیان در زمین فساد می retweeted می کنند، پس این خلیفه را از ما قرار می دهیم چون ما تو را معصیت و نافرمان نکرده و تو را به ستایشت تسبیح می گویم و تقدیس می کند. نمائیم، آنگاه خدا ى عزّ و جل فرمود: همانا من چیزى را مىدهم که به دست قدرت خود مىخواهد را بیافرینم، و از ذریّه او پیامبران و بندگان صالح و امامان هدایت یافتهاى قرار ده م و آنها را. جانشینان خود را بر خلقم در زمین قرار دهم و زمین خود را از لوث نسناس پاكیزه سازم و جنّیان عصیانگر را منتقل كردند و آنها را در هوا و د ر اقطار زمین سكونت دهم و بین آنها و خلقم حجابی دهم.[4]
نکته ای که باید به آن توجه داشت که انسان های امروزی همه از نسل حض رت آدم (ع) هیچ ربطی به نسل های قبلی انسان ها ندارد. و ظاهر آیات قرآنی به خوبی این مطلب را نشان می دهد. که در موارد مکرر انسان ها را با تعبیر «بنی آدم: خطاب قرار داده است:
«یا بَنی آدَمَ [اعراف/۲۷] ای فرزندان آدم!»
و این که حضرت آدم (ع) نیز به نسل های قبلی ربطی ندارد و مستقل از آنها می باشد، همچنین مطلبی روشن است. از جمله این که در آیه ذیل به عدم وجود پدر برای حضرت آدم (ع) و خلق آن از خاک اشاره می کند:
«مثل عیسی در نزد خدا مانند آدمی است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: باش و باش.» او بلافاصله در دسترس بود.
[1]. کتاب توحید جلد 1 صفحه 277.
[2]. خصال، جلد 2، صفحه 652، ح 54.
[3]. تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه 174.
[4]. علل الشرایع، ج 1، ص 105.