چرا با آمدن خلیفه هرکس خود را در گوشه ای پنهان کرد

خوارج ، گروهی از لشکر امام علی (ع) در جنگ صفین که علی بن ابی طالب را به کفر متهم کردند و بر او قیام کردند. آنها را خوارج به دلیل خروج بر ضد خلیفه مسلمین می نامیدند و همه کسانی را که حکیمی را قبول داشتند و کفر علی را باور نمی کردند کافر می دانستند.

شعار دادن علیه امام علی در مسجد کوفه و تهدید به قتل از جمله اقدامات خوارج است. آنها در مخالفت با حضرت علی (ع) لجاجت بیشتری کردند، با عبدالله بن وهاب بیعت کردند و در راه خروج از کوفه و در راه نهروان، مردم بیگناه را کشتند. حضرت علی پس از اتمام حجت با آنان در سال 38 هجری قمری با آنان به جنگ پرداخت و بسیاری از آنان کشته شدند. اما گروهی از آنها جان سالم به در بردند. فرقه های مختلف خوارج در طول تاریخ منقرض شده اند و فقط ابادیه که دیدگاه آنها به عقاید سایر مسلمانان نزدیکتر است در مناطقی مانند عمان و الجزایر حضور دارند.

در منابع اسلامي، ويژگي هاي متفاوت و گاه متضادي براي خوارج ذكر شده است; از جمله کسانی که قرآن را بدون تفکر حفظ کردند و تلاوت کردند، جهل و تنگ نظری، غرور و ستیزه جویی و تعصب در عقاید. آنها اولین گروه مخالف و اولین فرقه مذهبی در تاریخ اسلام به شمار می روند. از نظر خوارج کسی که گناه کبیره انجام می دهد کافر است. اکثر خوارج مخالف نصب خلیفه توسط پیامبر (ص) بودند و به انتخاب خلیفه معتقد بودند. سنگسار زناکاران را نیز رد کردند و در گفتار و عمل مخالف تقیه بودند.

گرچه گرایش به موضوعات علمی در میان خوارج اولیه بسیار کم بود، اما آثاری در علوم قرآن، کلام، فقه و اصول فقه و توحید و امامت از آن استناد شده است. به گفته ابن ندیم، خوارج به دلیل مخالفت مردم، آثار خود را پنهان می کردند. در رد افکار و اعمال خوارج نوشته های مستقل و غیر مستقلی گزارش شده است; از جمله روایاتی که در رد خوارج و نیز نوشته مفسرانی مانند ابن ابی الحدید در رد اعتقاد آنان به کافر بودن مرتکب گناهان کبیره ذکر شده است.

پیدایش و نام ها

ظهور گروه خوارج با حوادث جنگ صفین مرتبط است. وقتی امام علی علیه السلام به نقض حکمیت اعتراض کرد. [1] اگرچه گروه مذکور در ابتدا پیشنهاد داوری را مطرح کردند، اما پس از پذیرش آن از سوی امام علی (ع) و پایان جنگ، از درخواست خود صرف نظر کردند. و حضرت علی علیه السلام را به توبه دعوت کردند.[2] خوارج پذیرش حکمت را کفر می دانستند و پس از بازگشت امام علی (ع) به کوفه، به حروره نزدیک کوفه رفتند.[3]

برخلاف نظر متکلمان و مورخان، خوارج خروج خود را در برابر حضرت علی (ع) منکر حکومت و حاکمیت می دانستند و از این رو عمل خود را به هجرت پیامبر تشبیه می کردند. برای آنها استفاده می شود؛ از جمله محکمه، برگرفته از شعار «لا حکم الا الله» در تقابل با حکیم، [6] حروریه با اشاره به جایی که خوارج رفتند [7] و مرقع به معنای منحرفان.[8]

خوارج را به دلیل دشمنی با امام علی (ع) گاه نواسب یا نسبه می نامند[9] و چون ابتدا گناهان کبیره را تکفیر کردند، مکفرا[10] اهل نهار یا اهل نهار نامیده می شوند. . نهروان نام دیگر خوارج است. [11] آنها را شورا نیز می گویند، یعنی کسانی که جان خود را به بهشت ​​می فروشند. [12]

در ابتدا کوفه و بصره پایگاه اصلی خوارج بودند.[13] تعداد خوارج در بصره از کوفه بیشتر بود; زیرا بسیاری از خوارج در کوفه پس از گفتگوی امام علی با آنان از خوارج جدا شدند.[14] پس از آن، خوارج در بسیاری از شهرها و مناطق پراکنده شدند; از ایران و یمن گرفته تا شمال آفریقا و بخش‌هایی از مغرب اسلامی [15] فرقه‌های مختلف خوارج در طول تاریخ منقرض شده‌اند و تنها عبادیه‌ای است که دیدگاه‌های آن به دیدگاه‌های سایر مسلمانان نزدیک است که در عمان، سیوه، حضرموت، جربه، زنگبار یافت می‌شود. طرابلس غربی و الجزایر همچنان حضور دارند.[16]

اتهام توهین به حضرت علی (ع)

پس از مخالفت حضرت علی (ع) با درخواست آنها برای نقش داوری، جدایی علی بن ابی طالب و تلاش عبدالله بن عباس و امام علی (ع) برای بازگشت به کوفه، [17] مجدداً در کوفه به مخالفت پرداختند و همه کسانی که حکیم را قبول داشتند و علی را کافر نمی دانستند، آنها را کافر می دانستند [18] آنان نه تنها حکیم، بلکه وجود حاکم اسلامی را نیز رد کردند. توهین به مقدسات و حتی تهدید به کشتن ایشان و سردادن شعارهایی در حین سخنرانی امام علی (ع) برای منصرف کردن ایشان از پذیرش حکمیت و متقاعد کردن ایشان به ادامه جنگ. اما حضرت علی (ع) با آنها نجنگید تا اینکه به جنگ و خونریزی روی آوردند.[20]

پس از اجرای حکمیت در شعبان یا رمضان 37 هجری قمری بین ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص و پایان یافتن آن پس از فریب ابوموسی توسط عمرو و عاص، نتیجه ای نداشت، [21] امام علی (ع) حکمیت را در نظر گرفت. داوری بر خلاف حکم قرآن و دوباره دعوت به جنگ. او با معاویه آماده شد و در نامه ای به عبدالله بن وهب راسبی و یزید بن حسین، دو تن از سران خوارج که در نهروان گرد آمده بودند، از آنان خواست که به او ملحق شوند. با معاویه بجنگد و جنگ صفین را ادامه دهد. در پاسخ از حضرت علی علیه السلام خواستند که به کفر خود اعتراف کند و از آن توبه کند وگرنه از او دوری می کنند. پس از اعلام تصمیم داوران، خوارج در مخالفت با امام لجاجت بیشتری کردند.[22]

خوارج در دهم شوال 37 هجری با عبدالله بن وهاب به عنوان فرمانده بیعت موافقت کردند و کوفه را ترک کردند و به نهروان رفتند.[23] خوارج در بین راه مردم بی گناه را کشتند. امام پس از دعوت آنان به حق و اتمام حجت، ناگزیر به جنگ با آنان شد و در جنگ نهروان در سال 38 هجری بیشتر آنان را کشت. گروهی از آنان به سرکردگی فروح بن نوفل به دلیل تردید در رویارویی با حضرت علی (ع) زود از جنگ خارج شدند.[24]

خوارج با وجود پیروزی امام علی (ع) به عنوان یک گروه سیاسی، فکری و نظامی باقی ماندند. امام علی علیه السلام شیعیان را از جنگ با خوارج پس از خود نهی کرد.[25] امام حسن علیه السلام پس از صلح با معاویه، درخواست او را برای جنگ با خوارج رد کرد.[26]

ویژگی های

در کتب تاریخی و آثار مربوط به گروه ها و فرقه های اسلامی ویژگی های متفاوت و گاه متناقضی برای خوارج ذکر شده است. این مذموم ترین خصوصیات، خوارج را دارای درک نادرست از قرآن، جاهل و تنگ نظر، مغرور و متکبر و نیز مبارز و فرقه گرا نشان می داد. فهرستی از این خصوصیات که در آثار مختلف اسلامی از جمله نهج البلاغه ذکر شده است به شرح زیر است:

عبادت بسیار بدون ایمان.[27]

گرایش و ظاهر زهد.[28]

جهل به سنت پیامبر و احکام دین.[29]

برداشت نادرست از قرآن کریم و کاربرد نادرست آیات برای اهداف خود، با سادگی و سطحی نگری[30]

تکبر و خود بزرگ بینی و کافر و گمراه پنداشتن همه مسلمانان جز خودشان[31]

گرایش به مجادله و مناظره و ضعف در اعتراض.[32]

ستیزه جویی، لجاجت، تعصب و تندروی در آرا و آراء.[33]

سخنان خوب همراه با رفتار بد همراه با خشونت.[34]

عدالت خواهی و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با حاکمان به عنوان عالی ترین آرمان های اجتماعی[35] به گونه ای که حتی اقامه نکردن به معروف و ترک جهاد گاه کفر تلقی می شد.[36]

جهاد با اهل قبله را بشمار و فرزندان و زنان آنان را اسیر یا بکش و با اهل ذمه و مشرکان نرم خوی.[37]

بخونیدش:  چطور با همراه بانک ملت کارت به کارت کنیم

بی نظمی و شاخه های متوالی.[38]

دشمنی با حضرت علی و نفرت نسبت به ایشان حتی پس از شهادت.[39]

جنگاوری، دلاوری و صبر در برابر آزمایش ها و انضباط نظامی [40]، دلیل پیروزی بر بنی امیه حتی با کاهش تعداد سپاهیان است. با این حال، گزارش هایی نیز از فرار آنها از میدان های جنگ وجود دارد.[41] گاهی خوارج اسب های خود را رها می کردند، شمشیرهای خود را می شکستند، جسورانه و یکپارچه به لشکر دشمن حمله می کردند و در هوای بهشت ​​به سوی مرگ می شتابند.42] به همین دلیل به ویژگی های حمله بیگانگان معروف شدند. سر خود را به نشانه بندگی و آمادگی برای مرگ و خدمت سربازی تراشیدند. از این رو مسلمانان دیگر موی خود را بر علیه آنان کوتاه نمی کنند.[43] گاه وسط سر را نیز می تراشند و موها را در اطراف نگه می دارند.[44]

نقش خوارج در تاریخ اسلام

خوارج را در تاریخ اسلام دارای تأثیرات چشمگیری دانسته اند. از جمله انشعاب و تقسیم لشکر امام علی(ع)[45] که منجر به پیدایش اولین گروه مخالف و فرقه دینی در تاریخ اسلام شد و به بحث های لفظی پرداخت.[47]

به گفته مورخانی چون طبری و ابن اعثم، رویارویی خوارج با حضرت علی (ع) و کشته شدن ایشان، فرصتی برای تصاحب قدرت برای معاویه فراهم کرد.[49] و پس از صلح امام حسن (ع) به مبارزه با معاویه و بنی امیه ادامه دادند. [50] آنان بنی امیه و پیروانشان را کافر می دانستند و معتقد بودند که برای رفع ظلم باید با کفار جهاد کرد.[51]

خوارج به قیام های مهمی که بر ضد بنی امیه روی داد پیوستند و به همین دلیل به عبدالله بن زبیر، زید بن علی و ابومسلم خراسانی کمک کردند [53] گاه به طور مستقل زمام قدرت را در شهرهای خاصی به دست می گرفتند و با القابی از جمله نامیده می شدند. امام، امیرالمؤمنین و خلیفه. خوارج کوشید.[55] این جنگ ها یکی از دلایل مهم ضعف و سقوط دولت اموی تلقی می شد.[56]

بررسی ها و نظرات

یکی از مهم ترین عقاید خوارج، اعتقاد به کفر مرتکب گناه کبیره است. این عقیده را در پیدایش و توسعه علم کلام مؤثر دانسته اند.[57] برخی از عقاید و آرای خوارج به شرح زیر است:

کفر گناه کبیره : اولین ایده ای که خوارج بر آن اتفاق نظر داشتند تکفیر فردی بود که مرتکب گناه کبیره شده بود [58] فرقه ای از خوارج به نام ازرقه در این عقیده زیاده روی کردند و معتقدند شخصی که مرتکب گناهی می شود. گناه کبیره نمی تواند دوباره باور کند. و به سبب ارتداد با فرزندانش کشته شود و مخالد در آتش است. [59] یکی از ادله خوارج برای تکفیر مجرم بزرگ، آیه 44 سوره مائده را نقل می کند.[60]

امامت : نظر خوارج در امامت از نظر مؤلف بزرگ گرفته شده است. بر این اساس، کسی که مرتکب گناه کبیره شده، نباید امامت جامعه مسلمین را بر عهده بگیرد و اگر در مقام امامت باشد، ترک او بر مؤمنان واجب است. ) مخالفند و معتقدند هرکس از کتاب و سنت پیروی کند شایسته امامت است و امامت با بیعت دو نفر منعقد می شود و خلافت غیر قریش را نیز ممکن می دانستند [64] .

خلفای عادل : خوارج با توجه به وقایعی که در خلفای چهارگانه رخ داد، عمر و ابوبکر را به عنوان امام و خلیفه رسول خدا پذیرفتند، اما در مورد عثمان تنها در 6 سال اول سلطنت او و در سال 1388. در مورد امام علی، حکمت را تا قبول حکمت صحیح می‌دانستند و این دو تا پایان دوران حکومتشان تکفیر و معزول شدند.[65]

تأملات فقهی : برخی از فرقه های خوارج به آرای فقهی استناد کرده اند. از جمله رد سنگسار زناکاران (با استناد به عدم ذکر آن در قرآن)، جواز کشتن فرزندان و همسران مخالفان، اعتقاد به اینکه فرزندان مشرکان نیز با پدران خود در آتش خواهند بود. و مخالفت با تقیه در قول و عمل.[66] ] به عقیده آذرقا، مسلمانانی که از خوارج نیستند باید کشته شوند، اما کشتن مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان ممنوع است.[67]

آثار علمی و ادبی

خوارج از اواسط قرن دوم به تدریج به نگارش آثار دینی، فقهی و تاریخی روی آوردند و محدثان، علما و فقها در میان آنان ظهور کردند.[68] در نقل حديث تبحر نداشتند و به متن قرآن توجه داشتند. یکی به عنوان تنها منبع فقهی.[69] مکتب. فلسفه و فقه کامل و منسجمی از آنها وجود ندارد. تنها یکی از فرقه های آنان به نام ابادیه آثاری در عقاید و معارف فقهی داشت.[70]

ابن ندیم در کتاب فهرست خود گمان می کند که خوارج به دلیل مخالفت و فشار مردم، آثار خود را پنهان می کردند.[71] اما ابن ندیم از چند تن از علمای خوارج که آثاری در علوم قرآنی تألیف کرده اند، یاد کرده است. آنها کلام، فقه و اصول فقه را تألیف کردند [72] آثار دیگری نیز در توحید و امامت و نیز ردّیه های مخالفان آنها مانند معتزله، مرجعی، شیعه و غله از خوارج نقل شده است.[73]

خوارج نیز سخنوران و شاعران زیادی داشته و برخی از آنان مشهور بوده اند.[74] بیشتر اشعار خوارج را رجعی می دانند که در جنگ ها می گفتند. درباره دعوت و سیره دینی و سیاسی خوارج و نیز نصیحت آنان است. بیرون بروید و جهاد کنید و نیکی کنید.[76]

مناطق آموزشی

منابع اسلامی عوامل مختلفی از جمله روحیه بادیه نشینی را در تشکیل خوارج مؤثر دانسته اند. برخی از نویسندگان، شخصیت‌های اصلی خوارج را سلوکان و عرب‌های دوره جاهلی دانسته‌اند که بر ضد سران قبایل و سنت‌ها و ارزش‌های قبیله‌ای خود قیام کردند و برای کوچک‌ترین چیزها قیام کردند و جنگیدند و از قبیله خود رانده شدند. اعراب قیام کردند و به هیچ یک از قبایل مشهور عرب تعلق نداشتند.[78] در نتیجه هیچ یک از اصحاب اعم از مهاجرین و انصار به خوارج نپیوستند.[79]

برخی دیگر از علما ظهور خوارج را با قیام بر عثمان دانسته اند[80] و معتقدند که قتل عثمان و اختلاف صحابه در مسئله خلافت موجب شده است که در صورت مخالفت با عثمان، خلیفه تعیین شود. رأی مردم و تصمیمات مذهبی علاوه بر سوء مدیریت و عدم رعایت عدالت و انصاف، او را اخراج کرد یا کشت.[81] بر اساس منابع اسلامی مانند داستان طبری، رهبران معترضان به عثمان که حدود 30 نفر بودند، متأخرتر از خوارج بودند.

علاوه بر این، عوامل دیگری از جمله نارضایتی از رفتار امام علی (ع) در تقسیم غنایم بر اساس تساوی و نیز وقوع جنگ های داخلی در جمل و صفین که در جریان آن ابتدا مسلمانان درگیر شدند. عوامل مؤثر در شکل گیری خوارج را بر شمرد.[83]

نقد اندیشه های خوارج

از آغاز ظهور خوارج در تاریخ اسلام، آثار مختلفی در رد عقاید آنان نوشته شده و یا در آثار حدیثی، داستانهایی در مذمت عقاید و اعمال خوارج ذکر شده است. در میان روایاتی که به پیشگویی های پیامبر اسلام در مورد خوارج و خروج آنان از دین اشاره می کند، راه دینداری و عمل خوارج محکوم به فناست و جنگ با آنان و کشتن آنان ثواب شمرده می شود. ) کسانی که با حضرت علی جنگیدند و خوارج را کافر می دانستند. در روایتی که ذکر شد، جنگنده با حضرت علی، مانند جنگنده با پیامبر است.[85]

در آثار تفسیری، استناد خوارج به قرآن کریم برای اثبات عقایدشان مورد نقد و نقض قرار گرفته است; از جمله ادعای کافر بودن کسانی که مرتکب گناهان کبیره می شوند. خوارج بر اساس آیه 97 سوره آل عمران معتقدند هرکس حج را انجام ندهد، مرتکب گناه کبیره شده و در نتیجه کافر است، بنابراین انجام گناهان کبیره موجب کفر می شود. در پاسخ به این استدلال گفته شده است که کفر در متون دینی معنای وسیعی دارد و شامل هرگونه مخالفت با قانون، چه در سطح اعتقادات و چه در سطح دستورات فرعی است; بنابراین، در آیه 97 سوره آل عمران، کفر به معنای ترک حج توسط یک فرد توانا است، نه به معنای خروج از اسلام، آن گونه که خوارج می پنداشتند.[86] ابن حزم با استناد به آیات دیگری از قرآن کریم، ادعای خوارج را در این باره رد کرد.[87]

بخونیدش:  چطور با کم اسکنر حجم عکس را کم کنیم

پرس و جوهای وابسته

پاورقی

↑ نصر بن محماز، وقاصفین، 1404ق، صص. 513-514; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 3، صص. 114, 122; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 63، 72، 78; مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج 3، ص 138. 144.

↑ نصر بن مزاحم، وقایع صفین، 1404ق، ص484; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 3، صص. 111-112.

↑ نصر بن محماز، وقاصفین، 1404ق، صص. 513-514; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 3، صص. 114, 122; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 63، 72، 78; مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج 3، ص 138. 144.

↑ سنانی، المصنف، 1403ق، ج10، ص152; ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، 1387ق، ج1، ص121; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج8، ص59; دینوری، الاخبار الطوال، 1960م، ص 138. 269.

↑ نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده، خطبه 62; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج5، ص76.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص110-112; شهرشتانی، الملام و النحل، 1415ق، ج1، ص133; ابن کثیر، البدایة و النهایه، ۱۴۰۷ق، جلد ۷، صفحه ۲۷۷.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص114، 122; سامانی، منظومه الخوارج، 1353، ج2، ص207; یاقوت حموی، المعارف البلدان، ذیل حروره.

↑ شیخ صدوق، امالی، 1417ق، ص464; مقدسی، البشاد و التاریخ، 1899-1919م، ج5، صص. 135, 224; ابن کثیر، البدایة و النهیه، 1407ق، ج7، ص304، ج8، ص127; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 3، ص 149; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 91; ابن کثیر، البدایع و النهایه، ۱۴۰۷ق، جلد ۶، صفحه ۲۱۶.

↑ مقریزی، المواعظ و اللغام فی ذکر الشطرة و الاختر، 1425-1422ق، ج4، باب 1، ص428.

↑ ابن تیمیه، مجمع الفتاوی، 1421ق، ج4، جزء 7، ص261; جلد 7، قسمت 13، ص. 208-209.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص115، 247; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 83، 166.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج ۹، ص۲۷۲.

↑ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، جلد ۵، صفحه ۷۶.

↑ عاملی، علی (علیه السلام) و الخوارج، 1423ق، ج2، ص104.

↑ خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، 1415ق، ص252; مسعودی، مروج الذهاب، بیروت، ج 4، ص 138. 27; مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، دار صددر، ص 198. 323; حمیری، الحور العین، 1351، صص. 202-203.

↑ امین، زهی الاسلام، دارالکتب العربی، ج3، ص336; عاملی، علی علیه السلام و الخوارج، 1423ق، ج 2، ص 110، 270; سبحانی، تحقیق در عالم و النحل، 1371، ج 5، ص. 181.

↑ اسکافی، المعیار و الموذنه فی فضل الامام امیرالمومنین علی بن ابیطالب، 1402ق، صص. 120-198; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 3، صص. 122-123، 133-135; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 64-66، 73; ابن کثیر، البدایع و النهایه، ۱۴۰۷ق، جلد ۷، صفحه ۲۷۸.

↑ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج 3، ص 138. 34.

↑ نصر بن محماز، وقاصفین، 1404ق، صص. 489, 517; ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الاقطی، 1409ق، ج8، صص. 735, 741; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، جلد 3، ص 122، 126، 134، 151; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 66، 72-74.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص126، 133; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 72-74; مسعودی، مروج الذهاب، بیروت، ج 3، ص 138. 144; ابن اثیر، الکمال فی التاریخ، 1385-1386ق، ج3، ص335.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص117-126، 133; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 57، 67، 71; مسعودی، مروج الذهاب، بیروت، ج 3، ص 145-150.

↑ نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده، خطبه 35; دینوری، الاخبار الطوال، 1960، ص206; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 138. 77-78; معروف، الخوارج فی العصر الامایی، 1406ق، ص 138. 85.

↑ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج5، صص. 74-75; ابن اثیر، الکمال فی التاریخ، 1385-1386ق، ج3، صص. 335-336.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج ۵، ص۱۶۹; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج5، ص80-92; خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 1417ق، ج 1، ص 1386، 1386ق. 1، ص. 528.

↑ نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده، خطبه ۶۰; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385 ـ 1387ق، ج 1، ص 1388، ص 1388. 5، ص. 14، 73.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، جلد ۵، ص ۷۸-۷۹; عاملی، داراست و بقوه فی التاریخ و الاسلام، 1414ق، ج1، ص37.

↑ نصر بن مزاحم، وقایع صفین، 1404ق، ص491; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 5، ص 212، 417-418; حکیم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، دارالمعرفه، ج 2، ص 147-148; صالحی شامی، سبل الهادی و الرشاد فی سیره خیرالآباد، 1414ق، ج 1، ص 138. 10، ص. 131-132.

↑ نصر بن مزاحم، وقایع صفین، 1404ق، ص491; ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب، بیروت، ج7، صص. 251-252; ابن کثیر، البدایة و النهایه، 1407ق، ج9، ص11.

↑ نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده، خطبه 36، 127; حمیری، الحور العین، 1351، ص385; ابن تیمیه، مجمع الفتاوی، 1421ق، جلد 11، جزء 19، صفحات 39-40; عاملی، علی علیه السلام و الخوارج، 1423ق، ج2، ص13، 137-141، 167-171.

↑ بخاری، صحیح البخاری، 1401ق، ج8، ص51; ابن تیمیه، مجمع الفتاوی، 1421ق، ج 8، جزء 13، صفحه 16; ابوشباب، الخوارج: تاریخ، فرق و عقاید، 1426ق، صص. 59-61; نجار، الخوارج: عقاید، افکار و فلسفه، 1367ش، ص 138. 142.

↑ ابن تیمیه، مجمع الفتاوی، 1421ق، جلد 16، جزء 28، صفحه 221; عقل، الخوارج: فرق اول فی تاریخ اسلام، 1419ق، صص. 32-33.

↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج4، صص. 136-139، 169.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص145; دینوری، الاخبار الطوال، 1960، صص. 207-208; نجار، الخوارج: عقاید و افکار و فلسفه، 1367، صص. 141-142; ابوشباب، الخوارج: تاریخ، فرق و عقاید، 1426ق، صص. 57-59.

↑ نصر بن محمذ، وقاصفین، 1404ق، ص394; احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، دار سدیر، ج 3، ص 224، ج 5، ص 36.

↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسة، 1387ق، ج1، ص121; دینوری، الاخبار الطوال، 1960، ص202; بغدادی، الفرق بین الفرق، 1367ق، ص45; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والاهوة و نحلال، 1317-1320ق، ص 138. 204.

↑ ابن اثیر، الکمال فی التاریخ، 1385-1386ق، ج4، ص167; ابن حجر عسقلانی، فتح الباری: شرح صحیح البخاری، 1300 ـ 1301ق، ج 1، ص 138. 12، ص. 251.

↑ فضل بن شاذان، العیضه، 1363، ص48; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 7، ص 144، 146; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 1، بیروت، چاپ اول، 1386ق. 5، ص. 174، ج. 6، ص. 124.

↑ فضل بن شاذان، العیضه، 1363، ص48; عاملی، علی علیه السلام و الخوارج، 1423ق، جلد 2، ص 17، 24-26، 150-152; ابوشباب، الخوارج: تاریخ، فرق و عقاید، 1426ق، صص. 68-69; نجار، الخوارج: عقاید، افکار و فلسفه، 1367ش، ص 138. 143.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج ۳، صص. 128-129، 257-258.

↑ جاهیز، رسائل الجاهیز، 1384ق، ج1، صص. 41-46; جاحظ، کتاب الحیوان، 1385-1389ق، جلد 1، ص 136، 185-187، جاهیز، البیان و التبائین، 1367ق، جلد 1، صفحات 128-129; ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، 1387ق، ج1، ص128; دینوری، الاخبار الطوال، 1960م، ص279; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 6، ص 302; ابن عبد ربه، العقد الفرید، 1404ق، ج 1، صفحه 183; بیهقی، المحاسن و المساوی، 1380ق، ج 1، ص 217، ج 2، ص 391; ابن کثیر، البدایة و النهایه، 1407ق، جلد 9، صفحه 12.

↑ عاملی، علی (علیه السلام) و الخوارج، 1423ق، ج2، صص. 77-82، 152-153.

↑ جاهیز، کتاب الحیوان، 1385-1389ق، ج1، صص. 185-187; ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، 1387ق، ج1، ص128; دینوری، الاخبار الطوال، 1960م، ص. 279.

↑ احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، دارصادر، ج3، ص64، 197; ابن منظور، لسان العرب، زیر سَبَت، سبد; ابن حجر عسقلانی، فتح الباری: صحیح البخاری، 1300-1301ق، ج8، ص54; عینی، عمادة القاری: شرح صحیح البخاری، 1421ق، ج22، ص68، ج25، ص301-302.

بخونیدش:  چرا در تابستان بوی زباله ها آزار دهنده است

↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج8، ص123.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص113; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج5، ص62.

↑ نجار، الخوارج: عقاید، اندیشه ها و فلسفه، 1367، ص. 144; معیتا، الاسلام الخوارجی، 1385، ص 138. 14، 17; عقل، الخوارج: فرق اول فی تاریخ اسلام، 1419ق، صص. 24-25.

↑ ابوالنصر، الخوارج فی الاسلام، 1949، صص. 41، 101-102.

↑ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 78; ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، 1411ق، جلد 5، صفحات 57-58.

↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حاج الله علی العباد، ۱۴۱۴ق، ج ۲، ص ۱۰; بهاءالدین اربالی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ۱۴۰۵ق، ج ۲، صفحه ۱۶۲.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج ۵، ص۱۶۹; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 5، ص 165-166; عاملی، علی علیه السلام و الخوارج، 1423ق، ج2، ص51; قلماوی، ادب الخوارج فی عصر الامیه، 1945م، صص. 151-150.

↑ سبحانی، تحقیقی در عالم و النحل، 1371، ج5، صص. 158-174.

↑ بخاری، التاریخ الصغیر، 1406ق، ج1، ص. 192-193; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج 5، ص 360، 373; اخبار العباسیه، 1971، ص. 297-300; حمیری، الحور العین، 1351، صص. 185-187.

↑ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، 1411ق، ج47، ص274; شیخ مفید، الخطص، 1402ق، صفحه 122; عاملی، علی (علیه السلام) و الخوارج، 1423ق، ج2، صص. 71-76، 94-96.

↑ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج 4، ص 26-27; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والاهوا و نحلال، 1317-1320ق، ص386; یاقوت حموی، معجم الادبة، 1372، ج 1، ص 28، ج6، ص 2497; ابن کثیر، البدایة والنهیه، 1407ق، جلد 10، صفحه 30.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج6، ص30; دینوری، الاخبار الطوال، 1960، صص. 277-270.

↑ عاملی، درسات و پرخوه فی التاریخ والاسلام، 1414ق، ج1، ص39-40; اخبار العباسیه، 1971، صفحه 251; مسعودی، مروج الذهاب، بیروت، ج 4، ص 79-80.

↑ ولهاوزن، احزاب مخالف سیاسی و مذهبی صدرالاسلام، 1976، ص46; ابن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن اشعری، 1366، صص. 149-157.

↑ ابوحاتم رازی، کتاب الزینا فی الکلمة الاسلامیه العربی، 1367، جزء 3، ص282; بغدادی، اصول الدین، 1346ق، ص332; بغدادی، الفرق بین الفرق، 1367ق، صفحه 73; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والحوا و نحلال، 1317-1320ق، ج 2، صفحه 113; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج8، ص113.

↑ اشعری، المقالات و فرق، 1341، ص. 85-86; بغدادی، الفرق بین الفرق، 1367ق، صص. 82-83; شهرشتانی، الملام و النحل، 1415ق، ج1، ص140-141.

↑ جرجانی، شرح المحسیقی، 1325ق.، ج8، ص334; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385 ـ 1387ق، ج 1، ص 1388، ص 1388. 8، ص. 114-118; جرجانی، شرح الماسق، 1325ق، ج8، صص. 334-338.

↑ بغدادی، الفرق بین الفرق، 1367ق، صفحه 73; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والحوا و نحلال، 1317-1320ق، ج 2، صفحه 113; اسفرینی، التبصیر فی الدین و تمایز الفنک الناجیه عن الفرق الحلکین، 1359ق، ص 138. 26.

↑ اشعری، المقالات الفرق، 1341، ص 8; نوبختی، فرق الشیعه، 1355ق، ص10.

↑ شهرشتانی، الملام و النحل، ۱۴۱۵ق، ج ۱، ص۱۳۴.

↑ نوبختی، فرق الشیعه، 1355ق، ص10; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والحوا و نحلال، 1317-1320ق، ج 2، صفحه 113; شهرشتانی، الملام و النحل، ۱۴۱۵ق، ج ۱، صفحه ۱۳۴.

↑ ابوحاتم رازی، کتاب الزینا فی الکلمة الاسلامیه العربی، 1367، جزء 3، ص282; ابن ابی الحدید، تفسیر نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج2، ص274.

↑ شهرشتانی، الملام و النحل، ۱۴۱۵ق، جلد ۱، ص ۱۴۰-۱۴۱.

↑ ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والاهوة و نحلال، 1317-1320ق، جلد 4، ص 138. 189.

↑ جولدسیهار، عقیده و شریعت در اسلام، 1378ق، صفحه 193; معروف، الخوارج فی العصر الامایی، 1406ق، ص60; کاشی، اتحاد مرافه الرجال، 1348، ص 229.

↑ شیخ مفید، الجمال و النصرة للسید العترة فی حرب البصره، ۱۳۷۴، ص۸۵.

↑ امین، زهی الاسلام، دارالکتب العربی، ج3، ص334-337.

↑ ابن ندیم، الفهرست، تهران، 1417ق، صص. 227، 290.

↑ ابن ندیم، الفهرست، تهران، 1417ق، ص290.

↑ ابن ندیم، الفهرست، تهران، 1417ق، صص. 227-228; سبعی، الخوارج و الحقیقه الغیبه، 1420ق، صص. 28-39.

↑ تنوخی، نشوار المهادره و اخبار المهاکره، 1391-1393ق، جلد 3، ص. 291.

↑ معروف، الخوارج فی العصر العموی، ۱۴۰۶ق، صص. 252-252، 256-258; سامانی، منظومه الخوارج، 1353، صص. 10-27; قلماوی، ادب الخوارج فی العصر الامیه، 1945م، صص. 46-48، 50.

↑ معرفت، الخوارج فی العصر الامایی، ۱۴۰۶ق، صص. 293-302; خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، 1415ق، صص. 251-252; جاهیز، البیان و الطبیین، 1367ق، ج2، صص. 126-129، 310-311; بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج7، صص. 432-435; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 7، ص 138. 394-397.

↑ معروف، قرائتی جدید از نگرش خوارج، اندیشه و ادبیات آنان، 1367، صص. 21-23; شلبی، دایره المعارف تاریخ اسلام و تمدن اسلامی، 1982، ج2، صص. 210-211; اخبار العباسیه، 1971، صفحه 335; ابن عبد ربه، العقد الفرید، ۱۴۰۴ق، ج ۱، صفحه ۱۸۶.

↑ ابوالنصر، الخوارج فی الاسلام، 1949م، صص. 14، 21; بابطين، حركة الخوارج، 1409ق، صفحه 250.

↑ جاهیز، کتاب الحیوان، 1385-1389ق، ج6، ص455; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج7، ص396; ابن جوزی، طلبیس ابلیس، 1407ق، صص. 106, 110; معروف، الخوارج فی عصر الامایی، 1406ق، ص 138. 60.

↑ ولهاوزن، احزاب مخالف سیاسی و مذهبی صدرالاسلام، 1976، مقدمه مقدماتی، ص13; معیتا، الاسلام الخوارجی، 1385، ص 138. 17; معروف، الخوارج فی العصر العموی، 1406ق، ص55; زیف، تکامل و تجدد فی شعر العمووی، 1366، ص87.

↑ ابوالنصر، الخوارج فی الاسلام، 1949م، صص. 21-23; ابوزهرا، تاریخ مذاهب اسلامی، 1350، جلد 1، ص 70-71; معروف، الخوارج فی العصر الامایی، 1406ق، ص 138. 21.

↑ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج ۵، ص ۴۹; معروف، قرائتی جدید از مواضع خوارج، اندیشه و ادبیات آنها، 1367، صص. 25-26; بکاری، حرکه الخوارج، 1380، ص 138. 17.

↑ بلاذری، جمال من انساب الاشراف، 1417ق، ج3، ص35-36، 56-57، 134-135; دینوری، الاخبار الطوال، 1960، صص. 151-152، 164-165; طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج 4، ص 541-542; بابطين، حركة الخوارج، 1409ق، صص. 293، 200-302، 304; بکاری، حرکه الخوارج، 1380، ص 138. 11-15; عاملی، علی (علیه السلام) و الخوارج، 1423ق، ج1، صص. 134-137.

↑ برای نمونه ر.ک: ابوحاتم رازی، کتاب الزینا فی الکلمات الاسلامیه العربی، 1367، جزء 3، ص276; ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والحوا و النحل، 1317-1320ق، ج4، ص161; ابن ابی الحدید، تفسیر نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج2، صص. 265-267.

↑ نصیرالدین طوسی، تجرید الاتحاد، 1407ق، ص295; علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، 1427ق، ص540; فاضل مقداد، الوعام الالهیه فی المبهری الکلامیه، 1380، ص372.

↑ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1385-1387ق، ج8، ص114; جرجانی، شرح المحسیقی، 1325ق، ج 8، ص 335; مکارم شیرازی، تفسیر النشون، 1374، ج3، ص18.

↑ ابن حزم اندلسی، الچلسفی الملم والحوا و النحل، 1317-1320ق، ج3، صص. 235-243; جرجانی، شرح الماسق، 1325ق، ج8، صص. 324-325.

مراجع

لینک خارجی

غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات

راهنمای نوار ابزار

پیشخان کاربر

اشعار و ابیات نشان‌شدهٔ کاربر

اعلان‌های کاربر

ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)

خروج از حساب کاربری گنجور

لغزش به پایین صفحه

لغزش به بالای صفحه

لغزش به بخش اطلاعات شعر

لغزش به بخش حاشیه‌های شعر

لغزش به بخش تصاویر نسخه‌های خطی، چاپی و نگاره‌های هنری مرتبط با شعر

لغزش به بخش ترانه‌ها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر

لغزش به بخش شعرهای هم‌آهنگ

لغزش به بخش خوانش‌های شعر

فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش

فعال یا غیرفعال کردن شماره‌گذاری خطوط

کپی نشانی شعر جاری در گنجور

کپی متن شعر جاری در گنجور

به اشتراک‌گذاری متن شعر جاری در گنجور

مشابه‌یابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه

مشاهدهٔ شعر مطابق قالب‌بندی کتاب‌های قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاه‌های با عرض مناسب)

نشان کردن شعر جاری

ویرایش شعر جاری

شعر یا بخش قبلی

شعر یا بخش بعدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا